ا ما باشید با ♫ دانلود اهنگ مازندرانی بالای شهر پایین شهر دکته خبر درگیریه ها دلبر با صدای رضا علیزاده و مهران رجبی و علیرضا باباجانی به همراه تکست و بهترین کیفیت و ریمیکس ♫ اهنگ بالای شهر پایین شهر دپیته خبر ریمیکس Download Old Music BY : Different Artist | Balaye Shahr Paeine… ادامه خواندن اهنگ بالای شهر پایین شهر
ماه: ژوئن 2022
نوعی نقش تزیینی به شکل گیاه با ساقه های مارپیچی که ابتدا و انتهای آن مشخص نیست در جدول
نوعی نقش تزیینی به شکل گیاه با ساقه های مارپیچی که ابتدا و انتهای آن مشخص نیست در جدول جواب این معما 👈 «نقوش ختایی و اسلیمی» 👉 می باشد.
مگو آن سخن کاندرو سود نیست
روان های روشن ببیند به خواب همه بودنیها چو آتش بر آب ** دل شاه کسری پر از داد بود به دانش دل و مغزش آباد بود ** مدارا خرد را برادر بود خرد بر سر جان چو افسر بود ** هر آن کس که دانش فرامش کند زبان را به گفتار خامش کند **… ادامه خواندن مگو آن سخن کاندرو سود نیست
آن چیست که وقتی تمیز است سیاه می شود و وقتی کثیف است سفید؟
آن چیست که وقتی تمیز است سیاه می شود و وقتی کثیف است سفید؟ جواب معما «تخته سیاه» می باشد
آن چیست سفید است قند نیست ریشه دارد درخت نیست
به چیستان شده اما پاسخ معمای آن چیست سفید است قند نیست ریشه دارد درخت نیست چیه ؟؟؟ دندان
مثل نویسی آب ریخته جمع شدنی نیست
معنی ضرب المثل آب ریخته جمع شدنی نیست ۱- هنگامی که رازی فاش شود،آبرویی برود و.. دیگر نمیتوان آن را دوباره به حالت اولیه باز گرداند و همانند آبی است که اگر بر زمین جاری شود نمی توان آن را جمع کرد. ۲- کار اشتباه کردن مثل پرتاب سنگی است که دیگر بر نمی گردد!… ادامه خواندن مثل نویسی آب ریخته جمع شدنی نیست
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقت بار فراق این همه ایامم نیست خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد سر مویی به غلط در همه اندامم نیست میل آن دانه خالم نظری بیش نبود چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن بامدادت… ادامه خواندن خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت قدمی چند به آهنگ تماشا زد… ادامه خواندن آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
عمر که بی عشق رفت هیچ حسابش مگیر
عمر که بیعشق رفت هیچ حسابش مگیر عمر که بیعشق رفت هیچ حسابش مگیر آب حیاتست عشق در دل و جانش پذیر هر که جز عاشقان ماهی بیآب دان مرده و پژمرده است گر چه بود او وزیر عشق چو بگشاد رخت سبز شود هر درخت برگ جوان بردمد هر نفس از شاخ پیر هر… ادامه خواندن عمر که بی عشق رفت هیچ حسابش مگیر
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
ای شاهد قدسی، کِه کَشَد بند نقابت؟ وی مرغ بهشتی، که دهد دانه و آبت؟ خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز کآغوش که شد، منزل آسایش و خوابت؟ درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد اندیشهٔ آمرزش و پروای ثوابت راه دل عشاق زد آن چشم خماری پیداست از این شیوه که مست است… ادامه خواندن تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت